پشت میکروفن قرار گرفته و گفت: ۳۰ سال قبل وارد این شهر شدم . انگار همین دیروز بود. راستش را بخواهید، اولین کسی که برای اعتراف وارد کلیسا شد، مرا به وحشت انداخت. به دزدی هایش، باج گیری، رشوه خواری، هوس رانی، زنا و هر گناه دیگری که تصور کنید اعتراف کرد . آن روز فکر کردم که جناب اسقف اعظم مرا به بدترین نقطه زمین فرستاده است ولی با گذشت زمان و آشنایی با بقیه اهل محل دریافتم که در اشتباه بودهام و این شهر مردمی نیک دارد .
در ابتدا از اینکه تاخیر داشت عذر خواهی کرد و سپس گفت که به یاد دارد که زمانیکه پدر پابلو وارد شهر شد، او اولین کسی بود که برای اعتراف مراجعه کرد. نتیجه اخلاقی: وقت شناس باشید !!!!
در این لحظه سیاستمدار وارد کلیسا شده و از او خواستند که پشت میکروفن قرار گیرد . در روز موعود، مهمان سیاستمدار تاخیر داشت و بنابرین کشیش تصمیم گرفت کمی برای مستمعین صحبت کند. در مراسم تودیع پدر پابلو، کشیشی که ۳۰ سال در کلیسای شهر کوچکی خدمت کرده و بازنشسته شده بود، از یکی از سیاستمداران اهل محل برای سخنرانی دعوت شده بود .
+نوشته شده در چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:وقت شناسی , گل من , عشقمی , دوست دارم مهربونم , گلنار, ساعت1:18توسط pariya |
اکثر اوقات به این فکر کرده اید که اگر پسورد ویندوز سون خود را فراموش کنید راهی برای بازیابی آن مطابق ویندوز اکس پی هست یا خیر؟ در جواب باید گفت که ویندوز سون از لحاظ امنیتی بسیار مناسب طراحی شده ولی یکی از مشکلات رایج در ارتباط با امنیت در ویندوز ۷ بازیابی مجدد رمز فراموش شده و عبور کردن از پسورد فعلی ویندوز است،در ادامه روشی بسیار آسان و بدون نیاز به نرم افزار را معرفی میکنیم. پس لطفاً به ادامه مطلب برويد ::ادامه مطلب::
عشق بعضی وقتها از درد دوری بهتر است بی قرارم کرده و گفته صبوری بهتر است دلبرت وقتی کنارت نیست ، کوری بهتر است
به سلامتیه... نسلی که هرگز گرمای وجود معشوق رو حس نکرد
نسلی که یواشکی بوسید یواشکی خندید
مردي ميخواست زنش را طلاق دهد. دوستش علت را جويا شد و او گفت: اين زن از روز اول هميشه مي خواست من را عوض کند. مرا وادار کرد سيگار و مشروب را ترک کنم... لباس بهتر بپوشم، قماربازي نکنم، در سهام سرمايهگذاري کنم و حتي ... مرا عادت داده که به موسيقي کلاسيک گوش کنم و لذت ببرم! دوستش گفت: اينها که ميگويي که چيز بدي نيست! مرد گفت: درسته ، ولي حالا احساس ميکنم که ديگر اين زن در شان من نيست!!!!
چند تا دوسم داری ؟ همیشه وقتی یکی ازم می پرسید چند تا دوسم داری یه عدد بزرگ میگفتم... ولی وقتی تو ازم پرسیدی چند تا دوسم داری گفتم : یکی !!! میدونی چرا ؟چون قوی ترین و بزرگترین عددیه که میشناسم ... دقت کردی که قشنگترین و عزیز ترین چیزای دنیا همیشه یکین ؟ ماه یکیه ... خورشید یکیه ... زمین یکیه ... خدا یکیه ... مادر یکیه ... پدر یکیه ... تو هم یکی هستی ... وسعت عشق من به تو هم یکیه ... پس اینو بدون از الان و تا همیشه یکی دوستت دارم .....
عشق واقعي هيچوقت نمي ميره
استاد محمد رضا شجریان در اول مهر 1319 شمسی برابر با 21 سپتامبر 1940 در شهر مقدس مشهد در خاندانی که هنر از هر دو سو موروثی بود،(خاندان پدر صوت دلنشین و خاندان مادری خوشنویسی و موسیقی) دیده به جهان گشود.
::ادامه مطلب::
پیرمردی صبح زود از خانه اش بیرون آمد.پیاده رو در دست تعمیر بود به همین خاطر در خیابان شروع به راه رفتن کرد که ناگهان یک ماشین به او زد.مرد به زمین افتاد.مردم دورش جمع شدند واو را به بیمارستان رساندند. پس از پانسمان زخم ها، پرستاران به او گفتند که آماده عکسبرداری از استخوان بشود.پیرمرد در فکر فرو رفت.سپس بلند شد ولنگ لنگان به سمت در رفت و در همان حال گفت:"که عجله دارد ونیازی به عکسبرداری نیست" پرستاران سعی در قانع کردن او داشتند ولی موفق نشدند.برای همین از او دلیل عجله اش را پرسیدند. پیر مرد گفت:" زنم در خانه سالمندان است.من هر صبح به آنجا میروم وصبحانه را با او میخورم.نمیخواهم دیر شود!" پرستاری به او گفت:" شما نگران نباشید ما به او خبر میدهیم. که امروز دیرتر میرسید." پیرمرد جواب داد:"متاسفم.او بیماری فراموشی دارد ومتوجه چیزی نخواهد شد وحتی مرا هم نمیشناسد." پرستارها با تعجب پرسیدند: پس چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او میروید در حالی که شما را نمیشناسد؟"پیر مرد با صدای غمگین وآرام گفت:" اما من که او را مي شناسم . |
درباره وبلاگ در امتداد نگاه تو لحظه های انتظار شکسته می شود و بغض تنهایی من مغلوب وجود تو می شود
منو اصلی
Home
|